چمعه بازار
دیروز رفته بودیم جمعه بازار, بعد از ک2 ساعت گشتن تنها چیزی که نصیبمون شد, چند تا مجله بود.
بستنی
ساعت 12:30 میدان امام بودیم, هوس بستنی کردیم.بستی فروشه تازه داشت باز می کرد.یه دور زدیم و بر گشتیم.
مغازه غلغله بود ولی یارو ما چیزش هم حساب نمی کرد.کلی با تلفن حرف زد, صندلی ها رو جابجا کرد, بعد از کلی ایستادن
به نشانه ی اعتراض محل رو ترک کردیم.
قره قوروت
یکی نیسشت بگه: سره ظهروقت قره قوروت خوردنه؟
همچی ضعف کردیم که نگو؟
مد
من هر وقت می روم بیرون, از قیافه ی بعضیا می ترسم, به ریش بعضیای دیگه می خندم.
پرشیا, هایده, اتو زدن
تو راه برگشت ,یه پرشیا از کنارمون گذشت. هایده گذاشته بود صداش رو هم داده بود تا ته.
دو قدم اون ور تر جلوی پایه دو تا جادوگر ترمز کرد. یه خوش و بشی با هم کردند, ولی سوار نشدند.
تو ایسنگاه اوتوبوس به این فکر میکردم که : نمی شه یه خانمی با پرشیا(ژیانم قبوله) جلوی پامون ترمز کنه و تا یه جایی ببرمون.
salam jome bbazare ketab dirooz mozakhraf bood hichi nadasht hame mikhastan ketab befrooshan na ekharan
سلام. ممنون. ولی فعلا باید به حال خودم باشم. موفق باشی.
سلام
salam. jaleb bood. pish ma ham bia khoshhal mishim
سلام خوبی متن جالبی بود ولی از این شانسا نداریم که کسی برامون وایسه همه به فکر خودشونن .. ولی من تورو دوست دارم ..سهیل