آقا من نا امید نشدم!
فقط هیچی تو دلم نیست.
نه عشق نه نفرت.
الان هیچ حسی ندارم.


تا حالا فکر  می کردم امسال من ادبیات فارسی رو خراب کردند

من نفهمیدم این جمله یعنی

یاور نقطه چین استاد شد

با اجازه ی سهراب

نه در دل من چیزی ایست
مثل یک بیشه ی نور

مثل خواب دم صبح

نه چنان بی تابم

که دلم بخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

نه در دورها آواییست که مرا بخواند

 

پس چه باید بکنم

من که در لخت ترین موسم بی چهچه ی سال

 تشنه ی زمزمه ام

 

 

 

چیزی ندارم بنویسم
مثل شما که چیزی ندارید بگید