با اجازه ی سهراب

نه در دل من چیزی ایست
مثل یک بیشه ی نور

مثل خواب دم صبح

نه چنان بی تابم

که دلم بخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

نه در دورها آواییست که مرا بخواند

 

پس چه باید بکنم

من که در لخت ترین موسم بی چهچه ی سال

 تشنه ی زمزمه ام

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عمو هندونه شنبه 27 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:24 ب.ظ http://hendoone.blogsky.com

سلام
ای بابا ! شما هم که زدی تریپ نا امیدی !
این چه وضعشه ؟
هی ! حالت خوبه ؟
هوش به حال اونایی که بیخیال میشن ! چه وقتی دپرسن چه وقتی خوشحال ! هر لحظه ای ادما یه جور حسی دارند مهم اینه که از اون حسه چه استفاده یا سو استفاده ای ببکنند
تو از این حست استفاده میکنی ؟
(باز من سوال تخیلی پرسیدم !!!)‌
زت زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد